رویای خسته

مشکلاتت رو با مداد بنويس ، پاک کن رو در اختيار خدا بگذار

 

یک داستان عاشقانه و غم انگیز زیبا از یک دختر
 
 
 
سر کلاس درس معلم پرسید: بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

292 عکس های عاشقانه بسیار زیبا و جالب ( سری اول )

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های
 
کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود
 
بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و گفت:لنا جان تو
 
جواب بده دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

دوباره یه نیشخند زد و گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

معلم مکث کرد و جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم.

لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید.

و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که
 
نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین
 
عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از
 
هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...

 
من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من
 
عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای قشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی
 
خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم من چند بار
 
دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت ، خیلی گرم بودیم عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم

بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو بخاطرش از دست بدی عشق یعنی از هر چیزو هر کسی به خاطرش
 
بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم
 
موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد
 
ولی اومده بود پدرم می خواست عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو می
 
زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون
 
گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من
 
برو ... و اون رفت و پدرم من رو به رگبار کتک بست عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل
 
کنی.بعد از این موضوع عشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم.

 
اون رفت و از اون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای
 
عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما توی ا
 
ین دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشق تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رم و اونجا منتظرت می مونم خدا
 
نگهدار گلکم، مواظب خودت باش، دوستدار تو (ب.ش)

لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بود .
 
معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی.

لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شد و گفت: پدر و مادر لنا
 
اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان.

لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان.

دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتاد و دیگه هم بلند نشد.

آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش و من مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...

لنا همیشه این شعر و تکرار می کرد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد

 

نوشته شده در پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,ساعت 23:55 توسط iman| |

 

پسرک‌ بی‌آن‌ که‌ بداند چرا، سنگ‌ در تیرکمان‌ کوچکش‌ گذاشت‌ و بی‌آن‌ که‌ بداند چرا،

گنجشک‌ کوچکی‌ را نشانه‌ رفت. پرنده‌ افتاد، بال‌هایش‌ شکست‌ و تنش‌ خونی‌ شد.

پرنده‌ می‌دانست‌ که‌ خواهد مرد اما...

اما پیش‌ از مردنش‌ مروت‌ کرد و رازی‌ را به‌ پسرک‌ گفت تا دیگر هرگز هیچ‌ چیزی‌ را نیازارد.

پسرک‌ پرنده‌ را در دست‌هایش‌ گرفته‌ بود تا شکار تازه‌ خود را تماشا کند. اما پرنده‌ شکار نبود.

پرنده‌ پیام‌ بود.

پس‌ چشم‌ در چشم‌ پسرک‌ دوخت‌ و گفت: کاش‌ می‌دانستی‌ که‌ زنجیر بلندی‌ است‌ زندگی،

که‌ یک‌ حلقه‌اش‌ درخت‌ است‌ و یک‌ حلقه‌اش‌ پرنده. یک‌ حلقه‌اش‌ انسان‌ و یک‌ حلقه‌ سنگ‌ریزه.

حلقه‌ای‌ ماه‌ و حلقه‌ای‌ خورشید.

و هر حلقه‌ در دل‌ حلقه‌ای‌ دیگر است. و هر حلقه‌ پاره‌ای‌ از زنجیر؛

و کیست‌ که‌ در این‌ حلقه‌

نباشد و چیست‌ که‌ در این‌ زنجیر نگنجد؟!

و وای‌ اگر شاخه‌ای‌ را بشکنی، خورشید خواهد گریست.

وای‌ اگر سنگ‌ریزه‌ای‌ را ندیده‌ بگیری،

ماه‌ تب‌ خواهد کرد. وای‌ اگر پرنده‌ای‌ را بیازاری، انسانی‌ خواهد مرد.

زیرا هر حلقه‌ را که‌ بشکنی، زنجیر را گسسته‌ای. و تو امروز زنجیر خداوند را پاره‌ کردی.

پرنده‌ این‌ را گفت‌ و جان‌ داد.

و پسرک‌ آن‌قدر گریست‌ تا عارف‌ شد....

نوشته شده در دو شنبه 27 تير 1390برچسب:,ساعت 1:8 توسط iman| |

 

پرسید به خاطر کی زنده هستی؟

با اینکه دلم می خواست با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو بهش گفتم به خاطر هیچ کس.

پرسید به خاطر چه زنده هستی؟

با اینکه دلم فریاد میزد به خاطر تو با یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ.

 

ازش پرسیدم تو به خاطر چه زنده هستی؟

 در حالیکه اشک در چشمانش جمع شده بود گفت

به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است

نوشته شده در یک شنبه 26 تير 1390برچسب:,ساعت 10:13 توسط iman| |

 

مرد و زن جوانی سوار بر موتور سیکلت در دل شب می رفتند

آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند

زن جوان: یواش تر می ترسم!

مرد جوان:نه اینطوری خیلی بهتره.

زن: خواهش می کنم یواش تر. من خیلی می ترسم!

مرد:خوب اما اول باید بگی دوست دارم.

زن: دوستت دارم حالا میشه یواش تر بری ؟

مرد: منو محکم بگیر.

زن:خوب حالا میشه یواش تر بری؟

مرد:باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری

آخه من نمیتونم راحت برم اذیتم میکنه. . . . . . . . .

روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود.

برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید

در این حادثه که به دلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد.

یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت.

مرد جوان از بریدن ترمز موتور سیکلت آگاهی یافته

پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاهش را

بر سره او گذاشت و خواست برای آخرین(دوست دارم)را از زبان او بشنود

و خودش رفت تا او زنده بماند.

شما بودید چه میکردید؟؟

نوشته شده در یک شنبه 26 تير 1390برچسب:,ساعت 1:58 توسط iman| |

 

 

در کوچه های تنهایی به او برخوردم

گفت کیستی؟ گفتم دیوانه

گفت هم سفرم شو؟

گفتم تو را با دیوانه چکار؟

گفت تنهایم و همسفر می خواهم پس دستم گیر

با هم همسفر شدیم در سرزمینه عشق

در راه با کسی دیگر اشنا شد و گفت من میروم همسفر

گفتم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفت تو دیوانه ای بیش نیستی

خنده ای تلخ کردم و گفتم

( دیوانه هم صاحب وخدای دارد)
نوشته شده در شنبه 18 تير 1390برچسب:,ساعت 22:9 توسط iman| |

 

تو این دنیا یه چیزایی هست که خیلی آدم رو خوشحال می کنه...

اشتباه نکنید منظورم پول نیست!

منظورم رویاهامونه...همونایی که فکرکردن بهشون دنیاییه

و بیرون اومدن ازشون دنیای دیگه...

همونایی که گاهی انقدر از تاریخ مصرفشون میگذره

که فراموششون می کنیم...

چند وقت پیش یکی از همین رویاهای من که تقریبا هفت سال

ازش می گذشت اتفاق افتاد.خیلی قشتگتر از تصوراتم...

و البته فقط یه روز طول کشید بفهمم شیرینی یه اتفاق به این

سادگی بخاطر تاریخچه کهنه ی اون تو

ذهنمه.به هر حال انقدر لذت بخش بود که ارزش آپ کردت

داشته باشه.

 

اما ای کاش رویاهامون انقدر با ارزش باشن

که اتفاق افتادنشون حتی بعد از

سالها بازم آدمو سر ذوق بیاره

نوشته شده در یک شنبه 12 تير 1390برچسب:,ساعت 12:53 توسط iman| |

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا

 

 

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

باید آدمش پیدا شود!

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج

کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…

شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک

چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!

سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…

اما بگذار به سن تو برسند!

بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند

 

غریب است دوست داشتن.

و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن…

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد …

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست؛

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند

دکتر علی شریعتی

نوشته شده در شنبه 11 تير 1390برچسب:,ساعت 23:16 توسط iman| |

 

بعضی چیزا از دور شیرین به نظر میان

 

بعضی چیزا از دور فوق العاده ان و دست نیافتنی

و فکر می کنی" اگه ..."

وقتی دست نیافتنی ها رو به دست میاری تازه می بینی :

بعضی چیزا درد سرن

بعضی چیزا تلخی رسیدن بهشون حال آدمو بهم می زنن

بعضی چیزا به درد بعضی آدما نمی خورن...

بعضی کارا آدم خودشو می خواد

 

      پس چرا وقتی باز عقلتو خرج می کنی و خودتو از

همه ی این بعضیای آزار دهنده و به درد نخور

جدا می کنی بازم میگی " اما اگه..."

 

نوشته شده در شنبه 11 تير 1390برچسب:,ساعت 23:16 توسط iman| |

 

برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم

می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند.

——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–

وقتی که دیگر نبود

من به بودنش نیازمند شدم

وقتی که دیگر رفت

من به انتظار آمدنش نشستم

وقتی که دیگر نمی*توانست مرا دوست بدارد

من او را دوست داشتم

وقتی که او تمام کرد

من شروع کردم

وقتی که او تمام شد

من آغاز کردم

چه سخت است تنها متولد شدن

مثل تنها زندگی کردن است

مثل تنها مردن

دکتر علی شریعتی
——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–
دنیا را بد ساخته اند … کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی دارد … کسی که تورا دوست دارد ،

تو دوستش نمی داری … اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد … به رسم و آئین

هرگز به هم نمی رسند … و این رنج است …
(دکتر علی شریعتی)
——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–

شرافت مرد هم چون بکارت یک دختر است اگر یکبار لکه دار شد دیگر جبران پذیر نیست
——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–
اما گزین گونه هایی از استادعلی شریعتی

آنگاه که تقدیر نیست و از تدبیر نیز کاری ساخته نیست خواستن اگر با تمام وجود با بسیج همه اندامها و

نیروهای روح و با قدرتی که در صمیمیت است تجلی کند اگر هم هستیمان را یک خواستن کنیم یک

خواستن مطلق شویم و اگر با هجوم و حمله های صادقانه و سرشار از امید و یقین و ایمان بخواهیم

پاسخ خویش را خواهیم گرفت.

——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–

خداوندا

از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدار

 

حال که بزرگ شده ام

و

کسی را دوست می دارم

می گویند:

فراموشش کن

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

خدایا به من زیستنی عطا کن

که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است

حسرت نخورم

و مردنی عطا کن

که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

خدایا من در کلبه حقیرانه خود کسی را دارم که تو در ارش کبریایی خود نداری

منچون تویی را دارم

وتو چون خود نداری


——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

پروردگارا به من تو فیق عشق بی هوس،تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند عنایت فرما

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

… نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد … نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت …

ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد … گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و

بازیگوش … تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد …. و سراب خفتگان خفته را

آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم .

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

روزی که بود ندیدم….روزی که خواند نشنیدم

روزی دیدم که نبود….روزی شنیدم که نخواند

——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–

خدایا به من توفیق تلاش در شکست

صبر در نومیدی

عظمت بی نام دین بی دنیا

عشق بی هوس عطا کن
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

من هرگز نمی نالم…قرنها نالیدن بس است…میخواهم فریاد بزنم…!اگر نتوانستم سکوت میکنم….
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
همواره روحی مهاجر باش به سوی مبدا به سوی آنجا که بتوانی انسانتر باش

و از انچه که هستی و هستند فاصله بگیری این رسالته دائمی توست
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

خداوندا به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر کس که

دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
انها(دشمنان)از فهمیدن تو می ترسند.از گاو که گنده تر نمیشوی می دوشنت و از اسب

که دونده تر نمیشوی سوارت میشوند و از خر که قوی تر نمیشوی بارت میکنند. انها از

فهمیدنتو میترسند.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

ارزش انسان به اندازه حرف هایی هست که برای نگفتن دارد.
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست.او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها

بی ثمر است.اگر تمامی خلق گرگ های هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد تو

تنهای مهربان و جاوید و آسیب ناپذیر من هستی.ای پناهگاه ابدی !

تو میتوانی جانشین همه بی پناهی ها شوی.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :

عشق زاییده تنهایی است…. و تنهایی نیز زاییده عشق است…

تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد …. کسی در پیرامونش نباشد!

اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!

برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند…

و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛

در انبوه جمعیت نیز تنهاست ……

کتاب نیایش

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

خدایا : «چگونه زیستن »را به من بیاموز ،« چگونه مردن» را خود ، خواهم دانست .

خدایا : رحمتی کن تا ایمان ، نام ونان برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را؛ وحتی نامم را در خطر ایمانم

افکنم.

تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند وبرای دین کار می کنند ؛ نه آنها که پول دین می گیرند وبرای دنیا

کارمی کنند .

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

باور نمی کنم

هرگز باور نمی کنم که سال های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد. یک کاری خواهد شد. زیستن

مشکل است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام می نهند و دیر می گذرند که احساس می

کنم خفه می شوم. هیچ نمی دانم چرا؟

اما می دانم کس دیگری در درون من پا گذاشته است و اوست مرا چنان بی طاقت کرده است. احساس

می کنم دیگر نمی توانم در خود بگنجم و در خود بیارامم و از بودن خویش بزرگتر شده ام

و این جامه بر من تنگی می کند. این کفش تنگ و بی تا بی قرار!

عشق آن سفربزرگ! آه چه می کشم!

چه خیال انگیز و جان بخش است این جا نبودن.

——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

معشوق من چنان لطیف است

که خود را به « بودن » نیالوده است

که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد

نه معشوق من بود . . .
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–

چه تلخ و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمی تواند سرش کلاه بگذارد… این سرزمین را با

عقل مصلحت اندیش ساخته اند. پس باید با عقل مصلحت اندیش در آن زیست. و چاره ایی دیگر پیدا

نیست و من «چنین کردم» اما «چنین نبودم» و این دوگانگی مرا همواره دو نیمه می کرد.

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود.

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده

ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

· اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر

میشوم . این زندگی من است

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی

خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم

خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–

گر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 14 خرداد 1390برچسب:,ساعت 23:56 توسط iman| |

 

آموخته ام ...... بهترین کلاس درس دنیا کلاسی است که زیر پای پیر ترین فرد دنیاست .

آ‌موخته ام ...... وقتی که عاشق هستید عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود.

آموخته ام ...... تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید : تومرا . شاد کردی .

آموخته ام ...... داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد .

آموخته ام ...... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی ( نه ) گفت .

آموخته ام ...... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم .

آموخته ام ...... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد ،‌ همه ما احتیاج به

دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم .

آموخته ام ...... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند .

آموخته ام ...... که پول شخصیت نمی خرد .

آموخته ام ...... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند 

آموخته ام ...... که چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد .

آموخته ام ...... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان .

آموخته ام ...... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی از سوی ما را دارد .

آموخته ام ...... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم.

آموخته ام ...... که زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم .

آموخته ام ...... که فرصتها هیچگاه از بین نمی روند ،‌ بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد.

آموخته ام ...... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن نگاه را وسعت داد.

آموخته ام ...... که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم اما می توانم نحوه بر خورد با آنرا انتخاب کنم.

آموخته ام ...... که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند ، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید .

آموخته ام ...... بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است : وقتی که از شما خواسته می شود ،‌ و زمانی که درس زندگی دادن فرا می رسد .

آموخته ام ...... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست اوست و قلبی است برای فهمیدن وی .

 

 

 

نوشته شده در جمعه 6 خرداد 1390برچسب:,ساعت 19:58 توسط iman| |


Power By: LoxBlog.Com

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

javahermarket