رویای خسته
مشکلاتت رو با مداد بنويس ، پاک کن رو در اختيار خدا بگذار
پسرک بیآن که بداند چرا، سنگ در تیرکمان کوچکش گذاشت و بیآن که بداند چرا، گنجشک کوچکی را نشانه رفت. پرنده افتاد، بالهایش شکست و تنش خونی شد. پرنده میدانست که خواهد مرد اما... پرنده پیام بود. پس چشم در چشم پسرک دوخت و گفت: کاش میدانستی که زنجیر بلندی است زندگی، که یک حلقهاش درخت است و یک حلقهاش پرنده. یک حلقهاش انسان و یک حلقه سنگریزه. حلقهای ماه و حلقهای خورشید. و هر حلقه در دل حلقهای دیگر است. و هر حلقه پارهای از زنجیر؛ و کیست که در این حلقه نباشد و چیست که در این زنجیر نگنجد؟! وای اگر سنگریزهای را ندیده بگیری، ماه تب خواهد کرد. وای اگر پرندهای را بیازاری، انسانی خواهد مرد. زیرا هر حلقه را که بشکنی، زنجیر را گسستهای. و تو امروز زنجیر خداوند را پاره کردی. پرنده این را گفت و جان داد. و پسرک آنقدر گریست تا عارف شد.... پرسید به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو بهش گفتم به خاطر هیچ کس. پرسید به خاطر چه زنده هستی؟ با اینکه دلم فریاد میزد به خاطر تو با یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ. ازش پرسیدم تو به خاطر چه زنده هستی؟ در حالیکه اشک در چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است مرد و زن جوانی سوار بر موتور سیکلت در دل شب می رفتند آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند زن جوان: یواش تر می ترسم! مرد جوان:نه اینطوری خیلی بهتره. زن: خواهش می کنم یواش تر. من خیلی می ترسم! مرد:خوب اما اول باید بگی دوست دارم. زن: دوستت دارم حالا میشه یواش تر بری ؟ مرد: منو محکم بگیر. زن:خوب حالا میشه یواش تر بری؟ مرد:باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری آخه من نمیتونم راحت برم اذیتم میکنه. . . . . . . . . روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید در این حادثه که به دلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد. یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت. مرد جوان از بریدن ترمز موتور سیکلت آگاهی یافته پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاهش را بر سره او گذاشت و خواست برای آخرین(دوست دارم)را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. شما بودید چه میکردید؟؟ تو این دنیا یه چیزایی هست که خیلی آدم رو خوشحال می کنه... اشتباه نکنید منظورم پول نیست! منظورم رویاهامونه...همونایی که فکرکردن بهشون دنیاییه و بیرون اومدن ازشون دنیای دیگه... همونایی که گاهی انقدر از تاریخ مصرفشون میگذره که فراموششون می کنیم... چند وقت پیش یکی از همین رویاهای من که تقریبا هفت سال ازش می گذشت اتفاق افتاد.خیلی قشتگتر از تصوراتم... و البته فقط یه روز طول کشید بفهمم شیرینی یه اتفاق به این سادگی بخاطر تاریخچه کهنه ی اون تو ذهنمه.به هر حال انقدر لذت بخش بود که ارزش آپ کردت داشته باشه. اما ای کاش رویاهامون انقدر با ارزش باشن که اتفاق افتادنشون حتی بعد از سالها بازم آدمو سر ذوق بیاره دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را… این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی! باید آدمش پیدا شود! باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد! سِنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکردهای و روی هم تلنبار شدهاند! فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بِکشیاش… شروع میکنی به خرج کردنشان! توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی توی رقص اگر پابهپایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خندهات انداخت و اگر منظرههای قشنگ را نشانت داد برای یکی یک دوستت دارم خرج میکنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ میشود خرج میکنی! یک چقدر زیبایی یک با من میمانی؟ بعد میبینی آدمها فاصله میگیرند متهمت میکنند به هیزی… به مخزدن به اعتماد آدمها! سواستفاده کردن به پیری و معرکهگیری… اما بگذار به سن تو برسند! بگذار صندوقچهشان لبریز شود آنوقت حال امروز تو را میفهمند بدون اینکه تو را به یاد بیاورند غریب است دوست داشتن. و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن… وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد … و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛ به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر. تقصیر از ما نیست؛ تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند دکتر علی شریعتی بعضی چیزا از دور شیرین به نظر میان بعضی چیزا از دور فوق العاده ان و دست نیافتنی و فکر می کنی" اگه ..." وقتی دست نیافتنی ها رو به دست میاری تازه می بینی : بعضی چیزا درد سرن بعضی چیزا تلخی رسیدن بهشون حال آدمو بهم می زنن بعضی چیزا به درد بعضی آدما نمی خورن... بعضی کارا آدم خودشو می خواد پس چرا وقتی باز عقلتو خرج می کنی و خودتو از همه ی این بعضیای آزار دهنده و به درد نخور جدا می کنی بازم میگی " اما اگه..." برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند. من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم وقتی که دیگر نمی*توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کرد من شروع کردم وقتی که او تمام شد من آغاز کردم چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است مثل تنها مردن دکتر علی شریعتی تو دوستش نمی داری … اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد … به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند … و این رنج است … آنگاه که تقدیر نیست و از تدبیر نیز کاری ساخته نیست خواستن اگر با تمام وجود با بسیج همه اندامها و نیروهای روح و با قدرتی که در صمیمیت است تجلی کند اگر هم هستیمان را یک خواستن کنیم یک خواستن مطلق شویم و اگر با هجوم و حمله های صادقانه و سرشار از امید و یقین و ایمان بخواهیم پاسخ خویش را خواهیم گرفت. از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدار حال که بزرگ شده ام و کسی را دوست می دارم می گویند: فراموشش کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم منچون تویی را دارم وتو چون خود نداری ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد … گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش … تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد …. و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را … روزی دیدم که نبود….روزی شنیدم که نخواند صبر در نومیدی عظمت بی نام دین بی دنیا عشق بی هوس عطا کن و از انچه که هستی و هستند فاصله بگیری این رسالته دائمی توست دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است. که دونده تر نمیشوی سوارت میشوند و از خر که قوی تر نمیشوی بارت میکنند. انها از فهمیدنتو میترسند. بی ثمر است.اگر تمامی خلق گرگ های هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد تو تنهای مهربان و جاوید و آسیب ناپذیر من هستی.ای پناهگاه ابدی ! تو میتوانی جانشین همه بی پناهی ها شوی. عشق زاییده تنهایی است…. و تنهایی نیز زاییده عشق است… تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد …. کسی در پیرامونش نباشد! اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست! برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند… و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛ در انبوه جمعیت نیز تنهاست …… کتاب نیایش خدایا : رحمتی کن تا ایمان ، نام ونان برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را؛ وحتی نامم را در خطر ایمانم افکنم. تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند وبرای دین کار می کنند ؛ نه آنها که پول دین می گیرند وبرای دنیا کارمی کنند . مشکل است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام می نهند و دیر می گذرند که احساس می کنم خفه می شوم. هیچ نمی دانم چرا؟ معشوق من چنان لطیف است که خود را به « بودن » نیالوده است که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد نه معشوق من بود . . . عقل مصلحت اندیش ساخته اند. پس باید با عقل مصلحت اندیش در آن زیست. و چاره ایی دیگر پیدا نیست و من «چنین کردم» اما «چنین نبودم» و این دوگانگی مرا همواره دو نیمه می کرد. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است میشوم . این زندگی من است خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم آموخته ام ...... بهترین کلاس درس دنیا کلاسی است که زیر پای پیر ترین فرد دنیاست . آموخته ام ...... وقتی که عاشق هستید عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود. آموخته ام ...... تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید : تومرا . شاد کردی . آموخته ام ...... داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد . آموخته ام ...... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی ( نه ) گفت . آموخته ام ...... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم . آموخته ام ...... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد ، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم . آموخته ام ...... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند . آموخته ام ...... که پول شخصیت نمی خرد . آموخته ام ...... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند آموخته ام ...... که چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد . آموخته ام ...... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان . آموخته ام ...... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی از سوی ما را دارد . آموخته ام ...... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم. آموخته ام ...... که زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم . آموخته ام ...... که فرصتها هیچگاه از بین نمی روند ، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد. آموخته ام ...... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن نگاه را وسعت داد. آموخته ام ...... که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم اما می توانم نحوه بر خورد با آنرا انتخاب کنم. آموخته ام ...... که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند ، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید . آموخته ام ...... بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است : وقتی که از شما خواسته می شود ، و زمانی که درس زندگی دادن فرا می رسد . آموخته ام ...... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست اوست و قلبی است برای فهمیدن وی .
لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟
دوباره یه نیشخند زد و گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟
معلم مکث کرد و جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم.
لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید.
و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که
لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بود .
لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شد و گفت: پدر و مادر لنا
لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟
ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان.
دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتاد و دیگه هم بلند نشد.
آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش و من مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...
لنا همیشه این شعر و تکرار می کرد
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد
اما پیش از مردنش مروت کرد و رازی را به پسرک گفت تا دیگر هرگز هیچ چیزی را نیازارد.
پسرک پرنده را در دستهایش گرفته بود تا شکار تازه خود را تماشا کند. اما پرنده شکار نبود.
و وای اگر شاخهای را بشکنی، خورشید خواهد گریست.
گفت کیستی؟ گفتم دیوانه
گفت هم سفرم شو؟
گفتم تو را با دیوانه چکار؟
گفت تنهایم و همسفر می خواهم پس دستم گیر
با هم همسفر شدیم در سرزمینه عشق
در راه با کسی دیگر اشنا شد و گفت من میروم همسفر
گفتم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفت تو دیوانه ای بیش نیستی
خنده ای تلخ کردم و گفتم
( دیوانه هم صاحب وخدای دارد)
——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–
وقتی که دیگر نبود
——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–
دنیا را بد ساخته اند … کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی دارد … کسی که تورا دوست دارد ،
(دکتر علی شریعتی)
——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–
شرافت مرد هم چون بکارت یک دختر است اگر یکبار لکه دار شد دیگر جبران پذیر نیست
——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–
اما گزین گونه هایی از استادعلی شریعتی
——————————–
اس ام اس دکتر شریعتی-sms دکتر شریعتی
——————————–
خداوندا
——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–
خدایا به من زیستنی عطا کن
——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–
خدایا من در کلبه حقیرانه خود کسی را دارم که تو در ارش کبریایی خود نداری
——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–
پروردگارا به من تو فیق عشق بی هوس،تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند عنایت فرما
——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–
… نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد … نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت …
——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–
به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم .
——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–
روزی که بود ندیدم….روزی که خواند نشنیدم
——————————–
جملات کوتاه از دکتر شریعتی-sms عاشقانه جملات دکتر شریعتی
——————————–
خدایا به من توفیق تلاش در شکست
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
من هرگز نمی نالم…قرنها نالیدن بس است…میخواهم فریاد بزنم…!اگر نتوانستم سکوت میکنم….
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
همواره روحی مهاجر باش به سوی مبدا به سوی آنجا که بتوانی انسانتر باش
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
خداوندا به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر کس که
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش.
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
انها(دشمنان)از فهمیدن تو می ترسند.از گاو که گنده تر نمیشوی می دوشنت و از اسب
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
ارزش انسان به اندازه حرف هایی هست که برای نگفتن دارد.
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست.او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
خدایا : «چگونه زیستن »را به من بیاموز ،« چگونه مردن» را خود ، خواهم دانست .
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
باور نمی کنم
هرگز باور نمی کنم که سال های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد. یک کاری خواهد شد. زیستن
اما می دانم کس دیگری در درون من پا گذاشته است و اوست مرا چنان بی طاقت کرده است. احساس
می کنم دیگر نمی توانم در خود بگنجم و در خود بیارامم و از بودن خویش بزرگتر شده ام
و این جامه بر من تنگی می کند. این کفش تنگ و بی تا بی قرار!
عشق آن سفربزرگ! آه چه می کشم!
چه خیال انگیز و جان بخش است این جا نبودن.
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
——————————–
پیامک علی شریعتی-پیامک از دکتر علی شریعتی
——————————–
چه تلخ و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمی تواند سرش کلاه بگذارد… این سرزمین را با
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود.
——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–
دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند
——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–
اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده
——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–
· اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر
——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–
وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی
——————————–
جملات قصار از دکتر علی شریعتی-عبارت کوتاه از دکتر شریعتی
——————————–
گر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشهای را بالا ببری
Power By:
LoxBlog.Com |